تصویر هدر بخش پست‌ها

ذهن تخیلی

میخواییم یه عالمه درمورد ذهنمون حرف بزنیم

🍫p3.همه چی شکلات چرا🍫

| 에이젤

هاااای بپر ادامه مطلب

ااز زبون من: 

دختر خالم آیسل که از هممون بزرگتر بود یکمم امروز واسم شخت گیری کرد ولی باهمه مهربون خوش اخلاق بود من که از این کارش خیلی ناراحت شده بودم دیگه تحمل اینکاراشو نداشتم و گفتم 

من: آیسل میشه بیای یه لحظه باهم صحبت کنیم

آیسل: باشه بذار اومدم

من در اتاق: آیسل چرا امروز باهام خیلی بد رفتار میکنی و سخت گیری میکنی

آیسل: بخاطر دلایلی که خودم میدونم سخت میکنم

من: مثلا چی که اینطوری میکنی؟ 

آیسل: نمیخوام بگم

من: بگو دیگه چرا مثلا نمیگی ببین اگه نگی نمیذارم برگردی ایتالیا

آیسل: قول میدی به هیچکس نگی

من: قول میدم

آیسل: ببین تو داری مثل بچگیات حرف های بدی میزنی بخاطر همین دارم سخت گیری میکنم وگرنه کاری بهت ندارم عزیز من تو 20 سالته میخوای ادای بچه کوچولو هارو در بیاری از نظر خودت بچگونه نیست؟ بد نیست؟ 

چشام پر اشک شد تا بحال کسی بهم اینطوری کارامو رک تو صورتم نکوبیده بود بخاطر همین نشستم کلی گریه کردم 

من: آخه میدونی من خیلی تنهام تو آمریکا هیچ کس باهام رفیق نیست بخاطر همین میخوام تمومی انرژی شادیمو اینجا خالی کنم وگرنه اصلا قرار نیست اینطوری باشه ببخشید آیسل کارم خیلی اشتباه بود

آیسل: تو هم ببخشید که من تورو ناراحت کردم و باعث شدم گریه کنی واقعا ببخشید

حالا صورتتو پاک کن و بریم پایین 

من: باشه آیسل من برم صورتمو بشورم و بیام 

آیسل: برو

که یهو.....

خب کیوتم این پارتم به آخر رسید تو پارت بعدی یه اتفاقای جدید مدید قراره بیفته بااای لایک و کامنت یادت نره 

 

 

 

 

 

دوست دار شما آیسل