ذهن تخیلی

هاااااای اینم از پارت دو که منتظرش بودین

از زبون من: 

خدایا یادم نبود که قراره یه روز شکلاتی داشته باشیم دختر خالم که ۲۳سالش بود خیلی هنر صرف کرده بود که شکلات های تلخ خرسی رو درست کرده بود حالا که شکلک هم داشتن عالی بودن منم این شکلات هایی که خریده بودم

واقعا خوشگل بودن چون از کارخونه بابام خریده بودیم

صحبتامون: 

آیسل: بچه ها خیلی هنر صرف کردین واسه اینکه اینارو آوردین ممنونم ازتون عاااااااالین

پارلا: خواهش میکنم گلم اینا که چیزی خوشگذرونی مونده 

من: بچه ها از همتون ممنونم که همکاری کردین

همه: خواهش میکنیم

واقعا همشون زحمت کشیده بودن هاااا راستی بچه ها سن هارو یادم رفت بگم

من: ۲۰ سال

پارلا: ۲۰سال

حنانه: ۲۱سال 

الینا: ۲۱سال

آیسل: ۲۳سال

ایلیا: ۱۹ سال

امیرعلی: ۱۹سال

و همشون سنشون رو نوشتم از هممون بزرگتر دختر خالم آیسل بود خیلی مهربونه و دست و دل بازه ولی خیلی زود عصبانی میشه و موقعی که عصبانی بشه دیگه قیافش از شدت عصبانیت قرمز و یکمم بد اخلاقه

من: خیلی مهربونم دست و دل بازم ولگی مثل دختر خالم زود عصبانی نمیشم ولی یکم لجبازم

الینا: مهربونه دست ودل بازه خیلی آدم و کتک میزنه و یکمم بد اخلاقه ولی خیلی دختر خوبیه

حنا: مهربونه دست و دل بازه همه رو دوست داره حسود نیست خوش اخلاقه و آرومه 

پارلا: مهربونه دست و دل بازه خیلی نازه خوشگله خوش اخلاقه

ایلیا: مهربونه خیلی دست و دل بازه خیلی خوش اخلاقه مثل کوه پشت خواهرشه و شوخ طبع هست

امیرعلی : مهربونه دست و دل بازه جدیه و خوش اخلاقه 

خب دوستان خیلی دوستون دارم تا پارت بعدی بااااااای

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹